آناهيتاي مامان و بابا

اولین پروژه کامپیوتری

پروژه علومتون در مورد ریشه گیاهان بود. باید یکی از اعضای گروهتون فایل power point ش هم درست می کرد. تو قبول کردی که این کار و انجام بدی. خلاصه اینکه اولین پروژه کامپیوتری خودت رو  دیشب انجام دادی. فقط کنارت بودپ و نظاره گر کارت. به خوبی از پسش بر اومدی. چه خوب که مهارت کار با کامپیوتر و شروع کردی عزیز دلم. آفرین به اراده زیادت.😘😘
22 اسفند 1397

کاردستی

ساعت ده و نیم شب، هنوز بیدار بودی. خلاصه اینکه با زحمت فراوان از طرف من و بابایی، رفتی که بخوابی. به رختخواب نرسیده برگشتی و گفتی: مامان، یادم رفت قایق درست کنم. فردا باید ببرم مدرسه. عصبانی شدم. گفتم دیگه به من ربطی نداره. خودت مسئولی. من می خوام بخوابم. فقط اینکه فردا صبح تا صدات زدم باید پاشی. گفتی : باشه. فقط می تونم از اینترنت گوشیت استفاده کنم؟ اجازه دادم. من خوابیدم. صبح که بیدار شدم با چند تا قایق رنگی خوشکل توی اتاقت مواجه شدم. با تمام وجودم بهت افتخار کردم. صبح هم با صدا زدن من سریع پاشدی.😘😘😘 ...
13 اسفند 1397
1